هر وقت احساس خستگي مي كنم يه ليوان چاي داغ مي خورم ...!

برایش سوال شد:

هنوز سیگار میکشی؟

یه نخ خودش روشن کرد و پک محکمی بهش زد!

نگاهش کردم و رد دود سیگارشو گرفتن که به سمت راسش میرفت، غرق در افکارم گفتم: همون موقع که رفتی ترک کردم!

خندید و گفت: آدما بخاطر غم رفتن سیگاری میشن تو ترک کردی؟

همونطوری که لیوان چایمو سر میکشیدم گفتم غم! خوشحالم که رفتی.

پک بعدی که به سیگارش زد انقدر محکم بود که اشک از گوشه ی چشمش بیرون اومد و صرفه افتاد. با خنده گفتم مثل افتادن اشک از چشم، خیلیا از چشم آدما می افتن و تمام..

+ تاریخ جمعه بیست و یکم شهریور ۱۴۰۴ ساعت 2:16 نویسنده ن.ن |

دوستش داشتم میدونی

وقتی بهش فکر میکنم هنوز لبخند به لبم میاد

عجیب بود

مثل آسمان قطب شمال

+ تاریخ دوشنبه بیستم مرداد ۱۴۰۴ ساعت 22:28 نویسنده ن.ن |

بدون عکس مُرد!

مردی که سالها

عکاسی از دیگران میکرد

+ تاریخ چهارشنبه چهارم تیر ۱۴۰۴ ساعت 2:26 نویسنده ن.ن |

ما زنده ایم‌

زنده میمانیم

برای همه ی ساعتهایی که از ما ربودند

۲۰۲۵

+ تاریخ چهارشنبه دوازدهم دی ۱۴۰۳ ساعت 3:24 نویسنده ن.ن |

به اندازه‌ی عرض زندگی فهمیده‌ام که چه میخواهم در این دنیا.

هنوز میفهمم رد عطری که زده‌ای از کدام طرف می آید.

.

تولدت مبارک عشق پاییزی و زمستانی

+ تاریخ یکشنبه بیست و پنجم آذر ۱۴۰۳ ساعت 0:45 نویسنده ن.ن |