هر وقت احساس خستگي مي كنم يه ليوان چاي داغ مي خورم ...!

کسی میگوید برایت آرزوی سعادت و خنده دارم

لبخند‌ میزنم و بی آنکه دیگر سیگاری روشن کنم به فکر فرو میروم!

چند سالی است از قید و بند دود سیگار رهایی یافتم

واقعیت به آنجا رسیدم که حالی نمیدهد... حتی اگر باعث تمرکزم بشود.

نمیدانم من اینگونه ام یا بقیه هم مثل من میتوانند فکر کنند!؟ نمیدانم!

به هر حال که آرزوی سعادت و شادی از طرف یک غریبه زیبا و متفکرانه بود...

اما کی سعادتمند خواهیم شد که لبخند شادی بزنیم!!

+ تاریخ سه شنبه هفدهم مهر ۱۴۰۳ ساعت 11:9 نویسنده ن.ن |

دنیای عجیبیه

هرچی میگردی میچرخی :)

ملت هم کار و زندگی ندارن مثل سایه شدن، هستن و انگار نیستن.

بوی خوش پاییز بعد از تابستان بی پدر مارا خوش می آید...

راستی! اینجا دیروز پاییز شد :)

+ تاریخ سه شنبه بیستم شهریور ۱۴۰۳ ساعت 9:58 نویسنده ن.ن |

سالهایت در این گوشه زمین قلبمان گره خوره با زلف سرزمنی که برای مادران و پدرانمان بوده و حال این ارثیه‌ی گرانبها به ما رسیده.

کاش کمی شهامت داشته باشیم که نگذاریم این زیباترین عالم را با غم به قتل رساندن فرزندانش سیاه پوش کنیم

برای #توماج_صالحی

ما همه #توماج_صالحی هستیم

بچرخ تا بچرخیم

+ تاریخ جمعه هفتم اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت 1:59 نویسنده ن.ن |

باید بعضی حرفها را در یک قوطی گذاشت و پرت کرد وسط میدان اصلی شهر...

به نظرم همین که میتوانیم دم و بازدم را لغت میکنیم و مینویسیم به نظرم زیباست.

.

مخاطب خاص: من پیامتو میخونم اما واقعا به دلایلی که اینجا نمیتونم بگم امکان پیام دادن ندارم.اگر این متن را خوندی ایمیل بذار برات ایمیل بزنم.

+ تاریخ دوشنبه دوم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 22:48 نویسنده ن.ن |

سالها بود که دیگر به نوشتن اهمیت نمیدادم، شاید چونکه همه‌ی نسل ما رفتند و وبلاگ نویسی را به فراموشی سپردند.

نمیدانم و نمیخواهم هم از کسی بدانم. براستش علاقه‌ام به زندگی شخصیم بعد از همراه شدن با مسیر جاری زندگی تغییر کرد. این را هم نمیدانم علاقه ام به زندگی بیشتر شد یا کمتر، اما میدانم از پایه تغییر کردم.

اونهایی که آمدند و پیام دادند و حرف زدیم از گذشته خوشحالم کردند، آنهایی هم نیامدند و نظاره کردند یا نکردند و رفتند هم خوشحالم کردند.

کلافکر میکنم زندگی کردن برای آدمی مثل من بسیار متفاوت شده. حالم خوش است مثل قدیم برای خودم. الان دیگر دهه‌ی چهل را زیست میکنم و این زندگی را بیشتر متفاوت کرده.

چندی است تصمیم گرفتم دوباره بنویسم و این نوشتن انقدر یک دفعه شد که به خنده ام انداخته است.

ببینیم چه میشود. 😇

+ تاریخ دوشنبه بیست و پنجم دی ۱۴۰۲ ساعت 0:16 نویسنده ن.ن |